شعر با گ
شعر با گ
شعر با گ ,شعر با گ شروع شه,شعر با گاف شروع شه,شعر که با گ شروع شه,بیت شعر که با گ شروع شه,شعر که اولش با گ شروع شه,یه شعر که با گ شروع شه,شعر با حرف گ,شعر با حرف گ شروع شود,شعر با حرف گ شروع بشه,شعری که با حرف گ شروع شود,شعر که با حرف گ شروع بشه,شعری که با حرف گ شروع بشه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد که با حرف گ شروع می شوند برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
گیتی همگی صنع الهی است
یک سفره هفت سین شاهی است
شعر با گ
گریه نکن ریرا
راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است.
دوباره اردیبهشت به دیدنت میآیم
شعری که با حرف گ شروع بشه
“گلم”
که صدایت می کنم
شمعدانی
چه اخمی می کند!
شعر با گ شروع شه
گوش کن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است ، و یکدست ، و باز.
شمعدانی ها
و صدادارترین شاخه فصل ، ماه را می شنوند
بیت شعر که با گ شروع شه
گرچه مجنونم و صحرای جنون جای منست
لیک دیوانه تر از من،دل شیدای منست
شعر با حرف گ شروع شود
گلرنگ شد در و دشت ، از اشکباری ما
چون غیر خون نبارد ، ابر بهاری ما
شعر با گ
گر اینهمه وارسته و آزاد نبودم
چون سرو ، چرا بهره ی من بی ثمری بود
شعر با گ شروع شه
گر موجد گندم بود از چیست که زارع
از نان جوین سیر به قدر عدسی نیست
هر سر به هوای سر و سامانی ما را
در دل بجز آزادی ایران هوسی نیست
شعری که با حرف گ شروع بشه
گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است
لیک دیوانه تر از من،دل شیدای من است
شعری که با حرف گ شروع شود
گلرنگ شد در و دشت ، از اشکباری ما
چون غیر خون نبارد ، ابر بهاری ما
شعر که اولش با گ شروع شه
گر اینهمه وارسته و آزاد نبودم
چون سرو ، چرا بهره ی من بی ثمری بود
روزیکه ز عشق تو شدم بی خبر از خویش
دیدم که خبرها همه از بی خبری بود
شعر که با حرف گ شروع بشه
گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد
نام رخساره تو نام سما خواهد شد
شعر با حرف گ شروع شود
گفتمش دلپسند کام تو چیست
نامداریت هست نام تو چیست
شعر با گ شروع شه
گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم
شعر با گ
گاهی می شود
در بدترین شرایط زندگی
بهترین خاطره را ساخت
کافیست فقط فکر کنیم
زندگی زیاد هم جدی نیست !
بیت شعر که با گ شروع شه
گاه می شود از مغرب طلوع کرد
گاه می شود چون آهوی افتاده در دره
شکارچی رفته
از لحظه افتادن از پایان شروع کرد …
شعری که با حرف گ شروع بشه
گاه می شود با اسب چوبی شیهه کشید
تاخت و پایان مسابقه فریاد زد
من بُردم بُردم
شعری که با حرف گ شروع شود
گاه می شود مثل یک پیچک امین الدوله لرزان بود
میان گردباد چسپید به دیوار خانه یار و
تا عاشق شدنش فقط ترانه سر داد
شعر با حرف گ شروع شود
گاه می شود از راه دور
با آبی رگهای دست یار
با ستاره های آسمانش نبض زد
شعر با گ شروع شه
گاه می شود زیر آفتاب سوزان بلوچستان
روی همین نیمکت شکسته
زیر همین مدرسه بی سقف
با همین پای برهنه
قدم زدن در کره ماه را با خدا شرط بندی کرد
شعر با گ
گاه می شود از مغرب طلوع کرد
گاه می شود
با دست خالی از لحظه افتادن از پایان شروع کرد
شعر که با حرف گ شروع بشه
گاهی یک اشتباه کوچک
بزرگترین اشتباه زندگیت خواهد شد
بیت شعر که با گ شروع شه
هر چقدر هم قوی باشی
یک روز … یک جا … یک محرم نامحرم
تو را می شکند
درست از همان نقطه ای که رد ترکت را به او
صادقانه نشان داده بودی !
شعری که با حرف گ شروع بشه
شعر با حرف گ شروع شود
گفته بودم
زیباتر از تمام ستارگانی هستی
که سینمای جهان کشف کرده است
شعر با گ شروع شه
گرد چمن شاهد زیبا بسی
در دل من شاهد زیبا همان
شعر که با حرف گ شروع بشه
گر چه گویند، هر چه زیبا نیست
ترک زیبا نمی توان کردن
شعر با گ
گر بگویم، ای مسلمانان، نشاید منع، از آنک
دردمندیم و ز روی یار زیبا مانده ایم
شعری که با حرف گ شروع شود
گداز سعی کامل نیست بی ایجاد تعمیری
طلا در جلوه آر دهر قدر اکسیر فرساید
بقدر صیقل از آئینه ما میدمد کاهش
تحیر نقش دیواریکه از تعمیر فرساید
شعر که اولش با گ شروع شه
گر به صد خار جفا آزردهسازی خاطرم
خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را
بیت شعر که با گ شروع شه
گر بی تو بگشایم نظر بر جانب گلزارها
از خار در چشمم فتد گلها و از گل خارها
شعر با حرف گ شروع شود
گفته ای خواهم ((هلالی))را به کام دشمنان
این سزای من که با خود دوست میدارم تو را
شعری که با حرف گ شروع بشه
گفتی که هر کس یک نظر بیند مرا جان میدهد
من هم به جان در خدمتم، گر یک نظر بینم تو را
صد بار آیم سوی تو، تا آشنا کردی به من
هر بار از بار دگر بیگانهتر بینم تو را
شعر که با حرف گ شروع بشه
گفتی بگو که در چه خیالی و حال چیست ؟
ما را خیال توست تو را در خیال چیست ؟
شعر با حرف گ شروع شود
گفت یار از غیر ما پوشان نظر ، گفتم به چشم
وانگهی دزدیده در ما مینگر ، گفتم به چشم
شعر با گ شروع شه
گفت با ما دوستی میکن بدل ، گفتم به جان
گفت راه عشق ما میرو به سر ، گفتم به چشم
شعر با گ
گفتم همیشه فکر وصال تو میکنم
در خنده شد که این همه فکر محال چیست ؟
شعری که با حرف گ شروع شود
گرم تازان عرصه تجرید
پاکبازان عالم توحید
بیت شعر که با گ شروع شه
گر کمال نفس خواهی جمع باید مر ترا
دیده توحید یکسان بین و علم امتیاز
شعر که اولش با گ شروع شه
گر چه از ساغر توحید ز خودبی خبرست
ازضمیر دل هر ذره خبر دارد عشق
شعر با حرف گ شروع شود
گرم است هر دو روی این بالش
دومین شمع رو به زوال است
در گوش من فریاد بی پایان کلاغهای سیاه،
تمام شب چشمهای باز بیخواب
و حالا دیگر بسیار دیر است برای حتا به خواب فکر کردن
و مرا تاب سپیدی این پرده نیست
صبح بخیر… صبح.
شعری که با حرف گ شروع بشه
گاه یک روز تمام چون کبوتری
بر هرّهی پنجرهات کز میکند
و خرده نان میچیند
شعر که با حرف گ شروع بشه
گاه از درون گــُـلی خواب آلود بیرون میجهد
و چون یخ ، نمی ، بر گلبرگ آن میدرخشد
و گاه حیله گرانه تو را
از هر آنچه شاد است و آرام
دور میکند
شعر با گ
گاه در آرشهی ویولونی مینشیند
و در نغمه غمگین آن هقهق میکند
و گاه زمانی که حتی نمیخواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش میکند
شعر با گ شروع شه
گاهى دلم
براى بدترینهاى زندگیم هم تنگ میشه.
من خوب بودناشونو دیدم…
بیت شعر که با گ شروع شه
گفتی ز ناز، بیش مرنجان مرا، برو …
آن گفتنت که
بیش مرنجانم آرزوست
شعر با حرف گ شروع شود
گرچه هستم زن ولی مردانه حق را یاورم من
مصطفی را در شهامت بعد حیدر، حیدرم من
در دل یک شهر دشمن حامی پیغمبرم من
زن، ولی مردانه با ختم رسل همسنگرم من
اولین بانوی خلقت را یگانه مادرم من
شعری که با حرف گ شروع بشه
گرچه در ثروت کلید گنجها بودی به دستم
گشت تقدیم محمد روز اول بود و هستم
جز محمد از خلایق رشتۀ الفت گسستم
جان به کف بگرفتم و دل بر رسول الله بستم
هم به عالم هم به جانم پشت دشمن را شکستم
شعر با گ
گر پرستار بر مریض همدم بود
بهتر از دارو بر او مرهم بود
گر پرستار را ببخشایند بهشت
بهر اینکارش بهشت هم کم بود
شعر با گ شروع شه
گریه های سر نداده
اولین بار اولین یار
اولین نامه ی کوتاه
درشبی ساکت و سیاه
شعر با حرف گ شروع شود
گرم صد بار سوزی باز برگردسرت گردم
نیم پروانه کزیک سوختن در دست و پا افتم
بیت شعر که با گ شروع شه
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست
صبح نزدیکست درفکرشب تار خودست
شعر که با حرف گ شروع بشه
گر شمع را زشعله رهائیست آرزو
آتش چرا به خرمن پروانه میزنند
شعری که با حرف گ شروع شود
گفت آری گر توکل رهبرست
این سبب هم سنت پیغمبرست
شعری که با حرف گ شروع بشه
شعر با گ
گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا
ور نشانه میپرسی، رشته سر گمست اینجا
چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت
ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا
شعر با گ شروع شه
گر حریف مایی تو، ما و کنج میخانه
ور زعشق میپرسی، عشق در خمست اینجا
چونکه بنده فرمانی، پیش حاکم مطلق
سربنه، که هر ساعت صدتحکمست اینجا
شعر با حرف گ شروع شود
گر هلاک “اوحدی “خواهی،بکش،تاخیر چیست؟
در بلا افتادن از بیم بلا بهتر بود
شعر که با حرف گ شروع بشه
گر وصل آن نگار میسر شود مرا
از عمر باک نیست، که در سر شود مرا
بیت شعر که با گ شروع شه
گفتند چرا سنگ
گفتیم مگر در آن صبح غریب
اولین نقش ها و کلمات را
اجداد بیابانگردمان
بر سنگ نتراشیدند
شعری که با حرف گ شروع بشه
گفت دیده ست مرا؛ این که کجا یادش نیست
همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست
شعر با گ
گره میزنی به بختت ؟ یا به فرش روبه روت؟
یه رج دیگه تموم شد . گره خورد یه ارزوت!
تو داری گل می کاری… گلایی که لگد میشه
اشک خستت میچکه از تارو پودا رد میشه
شعر با گ شروع شه
گل نیلوفر تنها و غمگینم
گلوم می سوزه باز از بغض سنگینم
تو این بارون و مه تو این شبه پاییز
تو برکه عکس چشمات و نمی بینم
شعر که با حرف گ شروع بشه
گریزی جز شکستن نیست منم مثل تو میدونم
نگو بـاید بریـد از عشق نه میتونی نه میتونم
شعر با حرف گ شروع شود
گویی دلت چرا نشد از هجر من غمین
آن قدر تنگ شدکه درو جای غم نماند
چون ابر در فراق تو از بس گریستم
در چشم من چو چشمهٔ خورشید نم نماند
بیت شعر که با گ شروع شه
گر چرخ جفا کرد چه میباید کرد
ور ترک وفا کرد چه میباید کرد
میخواست دلم که بر نشان آید تیر
چون تیر خطا کرد چه میباید کرد
شعر با گ شروع شه
گاهی هوس بادهٔ رنگین دارم
گاه آرزوی وصل نگارین دارم
گه سبحه به دست و گاه زنار به دوش
یارب چه کسم کیم چه آیین دارم
شعر با گ
گفتا تو از کجایی کاشفته مینمایی
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی
شعری که با حرف گ شروع بشه
گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی
گفت از آن روی که دل دادی و جان نسپردی
بیت شعر که با گ شروع شه
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت دارم سر گدایی
شعر با حرف گ شروع شود
گفتمش جان ز غمت دادم و سر بنهادم
گفت خوش باش که اکنون ز کفم جان بردی
شعری که با حرف گ شروع شود
گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی
گفتم که خوش نوایی از باغ بینوایی
شعری که با حرف گ شروع بشه
گفتمش در شکرت چند به حسرت نگرم
گفت درخویش نگه کن که به چشمش خردی
شعر با گ شروع شه
گشتیم گدایان سر کویش و هرگز
در گرد سراپرده سلطان نرسیدیم
شعر با گ
گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی
گفتم به می پرستی جستم ز خود رهایی
گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی
شعر که با حرف گ شروع بشه
گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن به دست نایی
بیت شعر که با گ شروع شه
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی
گفتم از آنکه هستم سرگشتهای هوایی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
گفتم حدیث مستان سری بود خدایی
شعر با حرف گ شروع شود
گفتمش چند کنم ناله و افغان از تو
گفت خاموش که ما را به فغان آوردی
گفتمش همنفسم ناله وآه سحرست
گفت فریاد ز دست تو که بس دم سردی
شعری که با حرف گ شروع بشه
گفتمش رنگ رخم گشت ز مهر تو چو کاه
گفت بر من بجوی گر تو به حسرت مردی
گفتمش در تو نظر کردم و دل بسپردم
گفت آخر نه مرا دیدی و جان پروردی
شعر با گ شروع شه
گفتمش بلبل بستان جمال تو منم
گفت پیداست که برگرد قفس میگردی
گفتمش کز می لعل تو چنین بیخبرم
گفت خواجو خبرت هست که مستم کردی
شعر با گ
- ۹۶/۱۰/۰۸